باورِ رهاییبخش به بی ثباتیِ عالم
عرفا می گفتند نه خوشی در عالم پایدار است و نه ناخوشی. در عالم هیچ چیز پایداری وجود ندارد. این ناپایداریِ سرشتیِ زندگی، منشأ امید و اندوه ماست. چه خوب که بسیاری چیزها نمی پایند. غم اگر می ماند چه ویرانه ای می شد زندگی. امّا چه بد است که بسیاری چیزها هم نمی مانند. شادی اگر می ماند چه پُر و راضی می بودیم همیشه.
عرفا می گفتند خوشبختیِ حقیقی در پذیرشِ یکدله و «با تمام وجودِ» همین حقیقت است. وقتی دچار غمی هستی، امیدِ تغییر، از ویرانی نجاتت می دهد و وقتی دلخوش به چیزی هستی، باور به ناپایداری جهان، تو را از غفلت و بیتوجّهی در امان می دارد. تو می دانی که آن چیز یا آن کس همیشگی نیست. نه آن/او همیشگی است و نه اشتیاق تو به آن/او. پس در همان لحظه تمام تلاشت را برای لذّت بردن از آن/او و خوبی کردن به او می کنی. باور به سرشتِ همواره متغیّر عالم، بسیاری از وهم ها و انتظاراتِ ناممکن را از میان می برد و بیشترین خوشیِ ممکن در دل زندگیِ این جهانی را برایمان به ارمغان می آورد.
من عمیقاً با این باور عارفانه همدلم.