آدم ها چشم می خواهند برای دیده شدن. گاهی اوقات دیدن آنقدر مهم نیست که دیده شدن. آدم ها نیاز به چشم هایی دارند که آن ها را ببنید. ببیند، یعنی نگاه کند، یعنی بایستد و جدّی بگیرد. آدم ها به چشم هایی نیاز دارند که عامدانه متوقف بشود روی آن ها، چشم هایی که جایی سر صبح، وسط روز، پیش از خواب و یا حتی نیمه شب و پس از پریدن از یک کابوس آن ها را ببیند. آدم ها به چشم هایی نیاز دارند که آن ها را جدّی بگیرد؛ چشم هایی که آن ها را زیبا، مهم و قابل ستایش ببیند. آدم ها به چشم هایی نیاز دارند که دست آن ها را بگیرد وقتی ضعیف می شوند و به خودشان شک می کنند. آدم ها نیاز دارند در چشم های کس یا کسانی، قوی، زیبا، دوست داشتنی، ارزشمند و جایگزین‌ناپذیر باشند. آن وقت است که زندگیشان به معنای واقعی آغاز می شود. بدون این چشم ها، هر آدمی گم شده ایست در برهوتی بی انتها. این چشم ها هستند که او را پیدا می کنند، به او خانه می دهند، او را می پوشانند و زیبایش می کنند. هر آدمی، نمردن را از تپش قلبش دارد و زندگی را از چشم هایی که به او می نگرند؛ چشم هایی که او را می بینند، دنبالش می گردند و همنشین‌اش می شوند. چه سخت بود زندگی اگر این چشم ها نبودند و چه سخت است ترسِ از دست دادن این چشم ها.