شاید برای همه به اندازه من مهم نباشد، اما به نظر من یکی از مهمترین سرمایه های هر فردی، پختگی و بلوغ عاطفی اوست. آدم های مختلف امور متفاوتی را مهم می دانند. شاید پختگی و بلوغ عاطفی در سیاهه امور ارزشمند خیلی ها نباشد ولی در نظر من نه تنها مهم است که یکی از مهمترین سرمایه هاییست که هر فرد ممکن است داشته باشد. اصلاً تجربه بسیاری امور دیگر و البته مهمترینِ آن ها( باز از نظر من) یعنی آرامش تا حد زیادی در گرو پختگی عاطفی است.

اما پختگی عاطفی یعنی چه؟ بگذارید تعریف خودم را بگویم:

 

پختگی عاطفی عبارت است از :

 

1.درک عواطف و هیجانات در درون خود

2. پذیرش عواطف و هیجانات خود

3. کنترل بالغانه داشتن بر احساسات و هیجانات خود.

 

درک عواطف و هیجانات یعنی فرد با عواطفش غریبه نباشد، اگر خشمی در درونش هست آن را چنان که هست حس کند و آن را با احساسات و هیجانات دیگر اشتباه نگیرد. یا اگر غمی در درونش دارد، آن را چنان که هست حس کند و قادر باشد آن را از ترس یا اضطراب، خشم، دلپیچه و  ... تمیز دهد.

پذیرش احساس، عاطفه یا هیجان هم به این معنی است که وقتی احساسی را در درون خودمان تجربه کردیم، آن را بپذیم، سرکوب نکنیم، جابجا نکنیم، انکار نکنیم، به دیگری منتسب نکنیم و ... . مثلاً اگر خشمی در درون ما هست و آن را عمیقاً حس می کنیم، آن را انکار نکنیم و به خودمان اجازه داشتن این احساس را بدهیم و نگوییم "نه، عصبانی نیستم"، "آرومم" و ... . یا اگر برانگیخته شده ایم، این برانگیختگی را بپذیم، سرکوبش نکنیم و نادیده اش نگیریم. هر چه باشد این احساس خوب یا بد، خوشایند یا ناخوشایند و به جا یا بی جا مال ماست، در درون ماست و ماییم که آن را حس می کنیم.

گام بعدی این است که در عین ِ درک و پذیرش احساسات و هیجانات، کنترل بالغانه ای بر آن ها داشته باشیم. کنترل بالغانه یعنی ناکام نگذاشتنِ بی دلیل و زیاده از حد نیازهای عاطفی از یک سو و ابراز نکردن ِ بی حد و مرز احساسات و عواطف از سوی دیگر. بسیاری از ما در عین درک و پذیرش احساساتمان، آن ها را به طرز کودکانه ای ابراز می کنیم یا ناکام می گذاریم. از کسی خوشمان می آید و این احساس را می پذیریم اما آن را به طرز اغراق شده، نابجا و کودکانه ای ابراز می کنیم یا از ترس ِ آبرو یا واکنش منفی احتمالی آن فرد یا دیگران این احساس را سرکوب می کنیم و هیچ کاری برایش انجام نمی دهیم. پختگی عاطفی یعنی به قدر ِ کافی  ابراز کردن احساسات و هیجانات. وقتی اضطرابی در درونت هست می توانی بلافاصله دست به عمل بزنی و اضطرابت را یکسره به محیط و اطرافیانت هم منتقل کنی، یا می توانی اندکی آن را در درونت تحمل کنی، زمانی را با اضطرابت بنشینی و بعد تصمیمی عاقلانه تر بگیری و برای کاهش آن عمل مؤثری انجام دهی.

پختگی عاطفی واجد مؤلفه چهارمی هم هست: احساسات و عواطف بالغانه داشتن. خیلی وقت ها مشکل در ناحیه درک درست، پذیرش کامل یا ابراز مناسب عواطف و هیجانات نیست، بلکه خود عواطف و هیجانات ناپخته و نابالغانه اند. حسادت زیاده از حد، دلبستگی ِ شیفته وار، ترسِ بی دلیل یا خشم ِ زیاده از حد در مورد موضوعات جزئی احساساتی کودکانه یا بیمارگونه ای به شمار می آیند. پختگی عاطفی مستلزم این است که فرد هیجاناتِ مخلّ آرامش و شادی را با شدّت زیاد تجربه نکند، چیزهایی را بخواهد که با کلیت روان او سازگارند، بیشترین لذّت و آرامش را به او می دهند و کمترین ناسازگاری و از هم گسیختگی را در روان او ایجاد می کنند. احساسات و عواطف بالغانه محصول ِ شخصیت ِ کم و بیش سالم و رشد یافته است. افرادِ با خلق و خوهای متفاوت و محیط های تربیتی مختلفی می توانند واجد چنین احساسات و عواطفی باشند. هرچند داشتن ِ چنین حالاتِ روانی بالغانه ای برای عدّه ای دشوارتر و برای عدّه ای سهل تر است.