نگاه ِ دوست
- من "تو" رو انتخاب کردم که منو ببینی. می فهمی وقتی کسی، کسی رو انتخاب می کنه که ببینش یعنی چی؟
- حس می کنم می فهمم چی میگی و حس خیلی خوبی ازش می گیرم. اما دوست دارم بشنوم چی تو ذهن توئه.
- یعنی اینکه بین این همه آدم، دوست دارم به توصیفی که تو از من می کنی دل بدم. دوست دارم خودمو اونجوری ببینم که تو می بینی، اونجوری که تو می فهمی. دوست دارم اون شکلی دیده بشم، اونجوری توصیف بشم. من خودمو تو نگاه تو دوست دارم، خودی که تو باهاش ارتباط می کنی همونیه که خودم هم دوستش دارم. راستش تو حتی اگر انتقاد هم بکنی می تونم به انتقادت اعتنا کنم، می تونم جدّیش بگیرم و خودمو تغییر بدم.
- آره، می فهمم. و خب شاید دوستی اصلاً یعنی همین.
- آره خب، دوستی و انتخاب دوست دقیقا یعنی همین. یعنی انتخاب کنی که این آدم خاص تو رو ببینه. تصمیم بگیری بیشتر با این آدم باشی و جلوی چشم های این آدم زندگی کنی. چشم های یک دوست، نگاهش و طوری که آدمو می بینه، ارزش و شدّت دوستی رو تعیین می کنه. قضاوت بقیه آدم ها چندان مهم نیست. چون یا نمیشناسنت و نمی فهمنت اما قضاوتت می کنن، یا میشناسنت و بدخواهی می کنن برات، حسودی می کنن بهت، دوستت ندارن و وقتی توصیفت می کنن همه این حس ها توی توصیفشون هست. خیلی ها هم به آدم بی تفاوتن. اونا هم دیدنشون ارزشی برای من نداره.
- آره، موافقم. با این حساب دوستی یعنی دیدن و دیده شدن.
- آره، و این یعنی توی یک رابطه، یکی می تونه دوست تر باشه. یعنی بیشتر ببینه، بهتر ببینه، دقیق تر ببینه.
- منم انتخاب کردم تو منو ببینی. پس دریغ نکن از توصیف چیزی که می بینی. من به توصیف بقیه احتیاجی ندارم. منو ببین و باهام حرف بزن.
- دقیقاً منظورم همین بود.