رمضان و پرسش از مناسک
يكي دو هفته ايست كه در فكر آمدن ِ رمضانم. هر سال كه رمضان مي شود ، روزها ، در نزديكي آن به گونه ي ديگري سپري مي شوند. مدتي درنگ مي كنم و از خودم مي پرسم چرا ؟ و چگونه ؟
انگار كه بخواهی به جايي بروي. انگار كه رمضان تلنگريست براي اين كه بايستي و در ميانه ي هر سال از خود بپرسي چه شد و چه كردم و نيروي تازه اي پيدا كني براي خود بودن و خود شدن.
هر سال ، رمضان با پرسشي جدي از راه مي رسد : مناسك ديني چه فايده اي دارند و راه به كدام سو مي برند؟ و هر بار نيز جوابي مي يابم ؛ جوابي كه متناسب با حال و شرايط آن زمانم است. جوابي كه امسال براي اين سوال يافته ام اين است كه مناسك ، فرد را ديگر مي كنند. بگذار اندكي توضيح بدهم:
۱ - براي بدست آوردن خيلي چيزها ، بايد حالت متناسب با آن را داشته باشي. منظورم اين است كه براي بدست آوردن آن ، بايد علاوه بر خواستن ، گونه اي شده باشي كه در خور ِ به دست آوردن آن است. مناسك هم فرد را به گونه اي مي كنند تا آماده پذيرش چيزي شود ؛ آماده پذيرش آنچه دين وعده مي دهد. در اين نگاه ، مناسك ، راهيست براي رسيدن به چيزي.
۲- به گونه ديگري نیز مي شود به مسئله ی" ديگر شدن " نگريست. آدمي يك كل است ؛ كلي كه هم عقل را شامل مي شود و هم عاطفه و ، هم خودآگاه را شامل مي شود و هم ناخودآگاه را. پس براي بهتر شدن وضعيت فرد ( آرمش و رضايت و شادي بيشتر ) تلاشی لازم است كه هيچ كدام از اين ساحت ها را وا ننهد. به نظر من ، مناسك ديني در كنار باور ها و استدلالات و همسو با آنها ، تلاشيست همه جانبه براي بهبود وضعيت فرد.
۳- نگاه سومي كه ممكن است ، از اين جانب مطرح مي شود كه فرد در طي انجام مناسكي كه روي به سويي دارند و با باورهايي حمايت مي شوند ، چنان مي شود كه آن باورها در او تحقق مي يابند . مثلا چنان مي شود كه در مورد او نمي گوييم به خدا اعتقاد دارد ، بلكه مي گوييم خدا را هست و خدا را زندگي مي كند. به تعبير ديگر ، مناسك ، تلاشي هستند براي اين كه باور را در فرد نمودار كنند و اين نكته ضمني را در دل خود دارند كه هر باوري با هر رفتاري جور در نمي آيد و دعوتي هستند براي از بين بردن تناقض در ساحات مختلف زندگي آدمي.(1)
۴ - نكته ی آخر را هم در قالب تمثيلي مي گويم. فرد عاشق را ديده ايد كه در فرايند عاشقي ، ديگر مي شود؟ يعني به واسطه عاشقي و آنچه در اين راه بر او مي گذرد و كارهايي كه مي كند ، نوعي تساهل در امور ديگر زندگي اش راه مي يابد. مسئله اصلي ، معشوق يا خود عشق است و مسائل ديگر زندگي فرعند بر اين مسئله ، و راهي اند براي رسیدن به اين مسئله. به نظر مي رسد كه مناسك نيز ، عبور دادن فرد است از ميان تجربه. به تعبيري ، عبور دادن اويند از تجربه خدا ، يا تو بگو تجربه عاشقي. اين ها توجه ما را به سوي او نگاه مي دارند و اين را به ما مي فهمانند كه همه زندگي تلاشيست براي او را شدن و جهان را از نگاهي آميخته با او ديدن.
..............................
۲ـ به این نکته ها می توان چند تایی دیگر هم افزود که اگر فرصت شد ، در آینده خواهم نوشت.