شبکه ی آی فیلم در فواصل مختلف، مصاحبه  تازه مسلمانانی را پخش می کند که عمدتاً پیش از این مسیحی بوده اند و هر کدام قصه ای از تغییر دینشان می گویند که  در نوع خودش دلنشین و جذاب است. عمده ی آن ها تجربه ای معنوی با اسلام و قرآن داشته اند یا تحت تأثیر حضور مسلمانی اخلاقی و دوست داشتنی، به دین او گرایش پیدا کرده اند. حالا اینکه عوامل روانشناختی و جامعه شناختی دخیل در تغییر دین چه هستند و چرا  ممکن است  یک نفر دینش را یک بار یا حتی دوبار و شاید چندبار در طی عمرش عوض کند، موضوع علی حده ای است که قصد ندارم در این نوشته به آن بپردازم. چیزی که در حین تماشای هر کدام از این مصاحبه ها مدام ذهنم را درگیر می کند، نیت سازندگان و پخش کنندگان آن است. این کار پس از انقلاب به سنت نسبتاً دیرپایی تبدیل شده است: اینکه تازه مسلمان شده ها را بیاورند و آن ها بگویند اسلام فلان و بهمان است و نتیجه این بشود که آی ملت مسلمان، آنچه خود دارید را از بیگانه تمنا نکنید که بیگانه هم چشمش به همین گوهر شماست و شما اگر جای دیگری دنبالش باشید، ره به بیراهه خواهید برد و ای کسانی که مسیحی هستید، یا مسلمانید و میخواهید مسیحی، بودایی یا هر چیز دیگری بشوید، اسلام بهترن منزل است. همه چیز در خودش دارد و هر دردی داشته باشید، درمان می کند. گاهی اوقات فکر می کنم نسبتی هست میان دین گریزتر شدن جوان ها و تمایل مبلغان مذهبی و متولیان سنتی و دولتی دین به ساختن چنین برنامه هایی و تبلیغ آن ها. اما نکته ای که به نظر می رسد این متولیان – با هر نیتی- توجه چندانی به آن ندارند این است که مخاطبان بالفعل این قبیل برنامه ها و مصاحبه ها و گفتگوها- در خوشبینانه ترین حالت- کسانی هستند که درد دین دارند، یا گمان می کنند دردی که دارند را دین پاسخ می دهد، یا تجربه ای از دین ندارند و نمی دانند دین به چه درد می خورد، یا نمی دانند اسلام چیست وچقدر خوب است و چه برتری هایی بر سایر ادیان دارد و از این حرف ها. اما خیلی از کسانی که این برنامه ها لابد برای راهنمایی آن ها ساخته می شود( جوانان دین گریز و بچه مذهبی های از دین زده شده) ، دین ندارند چون اصلاً درد دین ندارند، چون اصلاً گمان نمی کنند که دردی داشته باشند که دین درمانش می کند، ترجیح می دهند زندگی ها و مسائلشان را با علم و روانشناسی و پذیرش مسئولیت فردی و این ها رفع و رجوع کنند. یا کسانی هستند که اتفاقاً مسلمان بوده اند و زیادی هم مسلمان بوده اند، حالا یا کلاً درد دینشان را از دست داده اند و ترجیح می دهند آدرسشان را از کس دیگری بپرسند یا آنچه از دین انتظار داشته اند را در اسلام نیافته اند. یعنی اینقدر با کوچه پس کوچه های باورهای اسلامی آشنایی داشته اند که بپذیرند، این آن متاعی نیست که می خواهند. خلاصه اینکه ما با خیل کسانی مواجهیم که دین برایشان دارای اولویت نیست یا اسلام برایشان از سر زیسته شدن، بی معنی شده است و این قبیل برنامه ها هیچ به دردشان نمی خورد. تعداد این افراد هم کم نیست. روز به روز بیشتر هم می شود. اما متولیان دینی – که به نظر من بهترین تبلیغشان این است که دست از تبلیغ دین بردارند و مردم را به حال خودشان رها کنند- آدرس را عوضی گرفته اند برنامه هایی که می سازند آن مطلوبی که انتظار دارند را برآورده نمی کند.( البته اگر مطلوب سیاسی شان بر سایر مطلوب ها برتری نداشته باشد.)