تمنای سکون
خیلی از ما آدمها در دنیا نیاز به لنگرگاهی داریم تا حتی برای اندک زمانی بتوانیم بیاساییم، خستگی در کنیم، فکر تلاطم و طوفان را از سر بیرون کنیم و بیخیال و ترس به آسمان نگاه کنیم و از وزش نسیم لذت ببریم. من هیچ وقت حس خوبی نسبت به این جمله نداشتهام که «دنیا دار آزمایش است، نه دار آسایش». آخر انسان ضعیفتر از آن است که همیشه در رنج باشد و سختی بکشد و آزمون پس بدهد. انسان واقعاً نیاز به آرامش دارد. مسافرت زوری است، قبول، ولی کمی خستگی در کردن، کمی آسوده بودن، کمی نرفتن هم حق انسان هست. به نظرم در ادبیات دینی توکل به این مفهوم نزدیک است. به اینکه یک جایی هست که وقتی کارهات را کردی میتوانی لنگرت را بیندازی، اعتماد کنی، خودت را از ترسها رها کنی و آرام باشی. میدانم که روحیه خیلیها با چنین مفهومی جور نیست و ممکن است توکل به نظرشان طنین بیمسئولیتی و کرختی و نابالغی داشته باشد، ولی خب، طبایعی از آدمیان با چنین چیزی جور در میآید و بیآنکه گریزی از مسئولیت داشته باشند و نابالغانه رفتار کنند، جایی و تسکینی و قوت قلبی پیدا میکند و به آن چنگ میزند. حالا توکل نشد، چیز دیگری. ولی تسکینی لازم است که باید به هر طریق در جایی یافت وگرنه این مسافر به مقصد نرسیده از خستگی و ترس از پا در میآید.
	  سلام. من محمود مقدسی هستم.