یک جور خبرگی می‌خواهد که من تا به حال خیلی نداشته‌ام؛ یک جور انباشت تجربه در شناخت آدم‌ها و مدلول حرف‌ها و اشارات و ردّ و قبول‌هایشان. در واقع در این یک مورد خاص چندان نمی‌توان کار را به " قیاس به نفس" برگزار کرد و باید واقعاً طرف مقابلت و منظور‌ها و اشاراتش را بشناسی. شاید هم اگر به قدر کافی خبره باشی، بتوانی به الگوهایی برای جماعت‌های مختلف برسی و در برخوردهات و کنش و واکنش‌هایی که با آن‌ها داری به کار ببندی. راستش چند مطلبی بود که خیلی زود منظور را می‌گفتم و ادامه مطلب را فقط برای خوانندگان  با حوصله‌تر می‌نوشتم ولی این بار گفتم بگذار کمی دست این آقا یا خانم محترم را بگیرم و چند خطی پایین‌تر بیاورم. اما حالا بگذار بگویم که منظورم از اینکه خبرگی می‌خواهد، شناخت منظور واقعی آدم‌ها و پس ِ پشت حرف‌هایشان بود. پیش‌تر‌ها یا شاید تا همین یکی دو سال پیش، گمان می‌کردم وقتی کسی چیزی می‌گوید، منظورش همانی است که می‌گوید. یعنی اگر خواسته‌ای از کسی داری و می‌گوید آری یا نه، منظورش همین آری یا نه ایست که گفته. نه اینکه مثلاً بگوید نه، بعد منظورش این باشد که خب، بیشتر بخواه، خواسته‌ات را تکرار کن، زور بزن، کمی بیشتر وادارم کن و قس علی هذا. یا بالعکس وقتی آری می‌گوید یعنی اینکه چندان هم موافق نیستم یا تردید دارم یا سخت است ولی چون تویی قبول می‌کنم و امثال این حرف‌ها. اما مدام فکت‌ها و شواهدی پیش رویم قرار می‌گرفت که این انگارهٔ نادرست را روز به روز ضعیف‌تر می‌کرد. مثال‌هایش فراوان است. اصلاً انگار آدم باید یاد بگیرد وقتی" نه" شنید اصرار بیشتری کند. وقتی تعریف شنید، کمی درنگ کند و حرف طرف مقابل را با بقیه رفتار‌ها و گفته‌هایش در یک زمینه و بستر کلی تر ارزیابی کند و اگر توهین یا تحقیری شنید، ببیند مقصود پنهان ِ ماجرا چیست و این حرف‌ها و حدیث‌ها چه چیزی را نشانه رفته است. خلاصه اینکه هر روز بیشتر و بیشتر برایم روشن شده و می‌شود که خیلی از ما زبان را چندلایه می‌دانیم و چند لایه به کار می‌بریم. شاید اسمش را بشود بی‌صداقتی گذاشت، شاید هم تجربه زبانی مشترک گروه و جماعت‌های مختلف. وقتی در یک گروه یا جماعت خاص نشانه‌ها  و دلالت های( از نظر ناضر بیرونی) پنهان،  معلوم و واضح است ، این طور حرف زدن، دیگر  بی‌صداقتی به حساب نمی‌آید. یعنی مثلاً هر صنف و جامعه و طبقه و فرهنگی یک سری مفاهیم و عبارات دارد که مدلولشان متفاوت از چیزی است که در بادی امر به نظر یک کاربر معمولی زبان می‌رسد. از نظر این کاربر معمولی، ممکن است این نوع حرف زدن بی‌صداقتی باشد ولی از نظر کاربران داخل آن مجموعه چون دلالت حرف گفته شده مشخص است، بی‌صداقتی به حساب نمی آید.

 

خلاصه اینکه شناخت پس ِ پشت حرف‌ها و اشارات و رفتار‌ها، به دیکشنری خاص خودش احتیاج دارد که من تا به حال چندان دسترسی خاصی به آن نداشته‌ام. این روز‌ها یاد حرف عمه مرحومم می‌افتم که می‌گفت: "اکثر نه گفتن‌های آدم‌ها معنیش این است که خب ادامه بده ببینم چقدر طالبی، ادامه بده تا کوتاه بیایم، ادامه بده تا بفهمم قدر و ارزشم را می‌دانی یا نه و به طور کلی ادامه بده تا راضی بشوم. " این روز‌ها هر چند برایم سخت است اما سعی می‌کنم به فرهنگ مضامین و مدلول‌های افراد مختلف و گروه‌های متفاوت دست پیدا کنم. هر چه بیشتر روی این موضوع تمرکز می‌کنم ، بیشتر می‌فهمم که اغلب حرف‌ها آنچه نشان می‌دهند نیستند؛ یک جور کُد گذاری‌اند که باید روش رمزگشاییشان را بدانی. ندانی کمیت‌ات لنگ است و خیلی چیز‌ها را از دست می‌دهی و از خیلی بازی‌ها حذف می شوی. به این نتیجه رسیده ام که طفل انسان، یکی دو سال طول می‌کشد تا زبان مادریش را یاد بگیرد ولی  یک عمر زمان می‌برد تا نشانگان پیچیده و دلالت‌های متکثر و پنهان این زبان را در میان افراد، گروه‌ها و اقوام مختلف فرابگیرد. گویا این زبان آموزی تا دم مرگ ادامه دارد.