حتماً تا به حال شده از خودت بپرسی که آیا بود و نبود من فرقی هم برای جهان می کند؟ لابد با خودت فکر کرده ای موجودی  که اینقدر اتفاقی پا به این جهان می گذارد، آیا بود و نبود ِچنین اتفاقی اش برای جهان فرقی هم دارد یا نه. لابد تو هم مثل من فکر می کنی باشی یا بمیری، آدم بزرگ و معروفی باشی یا تمام عمر در گمنامی زندگی کنی و هیچ کاری هم برای هیچ کسی نکنی،  هیچ فرقی برای جهان نمی کند. واقعاً در این کره خاکی که یکی از نمی دانم 6 یا 7 میلیارد آدم در حال حاضرِ آن هستی و زمین تو جزوی از منظومه یکی از میلیاردها ستاره یکی از میلیاردها کهکشان این جهان بی انتهاست، چه فرقی می کند که باشی یا نباشی. راستش پاسخ این سؤال را نمی دانم. ولی شخصاً فکر می کنم بود و نبود من هیچ فرقی برای این عالم نمی کند ( حتی اگر اثر پروانه ای را هم لحاظ کنی باز هم فرقی نمی کند). اما مسئله ای که می خواهم با تو در میان بگذارم این تفاوت یا بی تفاوتی جهان به انسان ها نیست. می خواهم از نظام اخلاقی داشتن یا نداشتن جهان حرف بزنم. در واقع سؤال من این است که حالا فارغ از اینکه بود و نبود ما در این جهان، برای کل هستی مهم هست یا نه، آیا جهان نسبت به رفتارهای ما هم بی تفاوت است یا نه؟ یعنی آیا خوبی و بدی در نگاه هستی یک کاسه اند و  جهان همه ی رفتارها را از ظلم و احسان گرفته تا زندگی بخشیدن و کشتن، همه را به یک چشم می نگرد یا واقعاً خوبی به چشم جهان می آید و عوضش را به فرد می دهد و بدی هم دیر یا زود، به شکل مجازات بر سر فاعلش فرود می آید؟ مسئله ی جدیدی نیست. شاید عمرش به قدمت تاریخ انسان باشد. ادیان و فلسفه های مختلف پاسخ های متفاوتی این پرسش داده اند ولی راستش هنوز بر خیلی ها  از جمله من معلوم نیست که آیا جهان نظامی اخلاقی و مبتنی بر حق و عدالت دارد یا نه. اگر داشته باشد، یعنی اگر فکر کنی دارد، جهان جای بهتری برای زندگی می شود و اگر فکر کنی ندارد، سر از تاریکخانه ای یک سره ظلمانی در می آوری. اما جالب اینجاست که هر طرف این قصه را بگیری، شواهد نقیض باورت را به راحتی می یابی.


دوستی می گفت جهان حتی اگر به شکل فعال هم به خوبی و بدی واکنشی نشان ندهد اما به قول آن شعر چون کوهی است که طنین و اثر فعلِ ما را به خودمان باز می گرداند. یعنی خوبی کنی لامحاله خوبی می بینی، بدی هم کنی بی آنکه جهان التفاتی به تو یا فعل بد تو داشته باشد، بدی می بینی. در پاسخ دوستم گفتم: حرف حساب می زنی، اما شواهد نقیض این هم در زندگی همه ما فراوان است. خیلی ها خوبی کرده اند و بدی دیده اند؛ مگر خوبی و بدی را تفسیر کنی و در نهایت نشان دهی آنچه خوب به نظر می رسد در حقیقت خوب نیست و آنچه هم بد به نظر می رسد بد نیست یا لااقل آنقدرها بد نیست و  قس علی هذا. البته منکر این نیستم که می توان جهان را دارای نظام اخلاقی دید. راستش مسئله، از جنس راز و مربوط به قلمرو امید است. مثلاً خود من امید دارم نظام هستی اخلاقی باشد. یعنی چنان عمل می کنم که گویی جهان نظمی اخلاقی دارد و خوبی و بدی پاسخ درخوری می بینند. در این صورت جهان جای به مراتب قابل تحمل تری می شود. البته این را هم یاد گرفته ام که برای داشتن چنین نگاهی باید صبور و بی خواهش بود و به قول معروف در دجله انداخت و حتی امید بازگشت در بیابان را هم نداشت. من که اینطور می بینم. تو چطور؟