استاد فلسفه عزیزی داشتیم که  هنوز هم سر و کارمان با او هست و از اخلاق و تدریس خوبش بهره مند می شویم. روزی ، در میانه ی یک بحث ، شاید به واسطه اینکه من و چند نفر دیگر ، پیشینه ای در فیزیک داشتیم ، مطلبی و به همراه آن ، توصیه ای را بیان کرد که دیدم خالی از لطف نیست  آن را در اینجا بیاورم :

نظر او این بود که  امروزه هر دانشجویی ( کسی که به دنبال درک حقیقتی یا فهمیست ) باید ، حداقلی از این چهار دانش را داشته باشد : فیزیک ، زیست شناسی ، روانشناسی و فلسفه. و اندکی در این باره توضیح داد . حرف جالبی بود و توصیه اش هم برای خود من موثر و مفید افتاد. حال سر آن دارم که اندکی این مدعا را توضیح بیشتری بدهم : 

 

ما در مقام مواجه با جهان ، در اولین گام ، با خودمان رو به رو می شویم و قالب موارد اینگونه است که در پرسش گری مان نیز , از خود شروع می کنیم . بنابراین آنچه ما را در شناخت خود و نحوه مواجه با آن ، یاری کند ، دانشی ضروری خواهد بود. در بین چهار دانش ذکر شده ، روانشناسی و زیست شناسی ارتباط مستقیم تری به این مسئله دارند. . این دو دانش حتی پس از آنکه به خود فرد درجهت شناخت خود ، یاری رساندند ، بواسطه اینکه دیگران هم همانند ما تابع قوانینی در زیست شناسی و روان شناسی اند ، شناخت و فهم دیگران را نیز  آسان تر و عمیق تر خواهند کرد .

 

 زیست شناسی نه تنها از آن جهت که ما را با بدنی که داریم آشنا می سازد و کمک به حفظ و استفاده از حداقل های فیزیکی آن  می نماید ، بلکه به واسطه پیوند عمیق فرایند های روانی و فیزیو لوژیکی ، ابزاریست برای شناخت همه جانبه تر روان و خود. ما تا حد زیادی از ساختار فیزیولوژیک خود ، اثر می پذیریم و حالات روحی و افکار ما نیز تا حد زیادی ، تحت تاثیر فرایند های فیزیکی بدن ماست. گاهی ممکن است نوعی پریشانحالی ، علتی جز کمبود  ماده ای در بدن نباشد و ... .

 

از طرف دیگر، روانشناسی نیز ، این امکان را به ما می دهد که به هزارتوی پیچیده ذهن و روان خود راه یابیم و با آگاهی از ضمیر ناخود آگاه و سایر جنبه های ناشناخته روان خود به درک عمکیق تری از خود برسیم و از مجرای این شناخت عمیق تر، به گونه ای دقیق تر و آگاهانه تر رفتار کنیم. علاوه بر این ، روانشناسی امکان تحلیل حالات روانی و رفتارهایمان را به ما می دهد و ابزارهایی در اختیارمان قرار می دهد که بتوانیم در مواجه با خود و دیگران ، فعال و اثر گذار باشیم و نه منفعل و پذیرنده. ( هر چند ،در مورد روانشناسی و جنبش های مختلف آن و رویکردهای متفاوت آنها ، حرف های زیادی می توان زد ، اما  به طور ضمنی می توان گفت که روانشناسی امکان شناسایی خود و بالقوه های موجود در خودمان را به ما می دهد و ما را مهیا می کند که خود را به گونه ای آگاهانه تحقق بخشیم.)

 

ترجیح می دهم برای جلو گیری از طولانی شدن نوشته،  آنچه را که برای فیزیک و فلسفه در نظر دارم ، به نوشته بعدی موکول کنم و در آنجا با فراخی بیشتر , به بحث بپردازم .

 

در پایان ، اما ، خواسته ای از شما دارم و آن هم اینکه : در کامنت های این پست ، کتاب های مفیدی  (مقدماتی و آگاهی بخش ، آنچنان که متن داعیه طرح آن را داشت )  را که در زمینه روانشناسی و زیست شناسی  می شناسید یا خوانده اید و به نظر شما ، توصیه آن به دیگران ، سودمند خواهد بود را با تفکیک ذکر کنید. امیدوارم که این همکاری شما دوستان خوبم موثر و مفید بیفتد.