سوژه های شدیداً درگیر
از این همه موقعیتهای اخلاقی آزارنده و راههای در رو خسته شدهام. هر روز از صبح که بیدار میشوی بارها و بارها باید تصمیمهایی بگیری که تبعات اخلاقی کم و بیش زیاد و مهمی دارند. به تعبیری در این شرایط بد اجتماعی، به نظر میرسد افراد جامعه بیش از پیش در معرض داوری و تصمیم گیری اخلاقی قرار میگیرند. زمانی که بقیهٔ مکانیسمها دچار مشکل شدهاند و قانون، عادت، آداب و رسوم و حتی چیزی شبیه منطق بازار و قواعد اقتصاد و... دیگر روال مشخصی ندارند و از چارچوبهای معمولشان پیروی نمیکنند، هر مسئلهای باید دوباره و به طور مستقل اندیشیده شود و در نتیجه هر موقعیتی تبدیل میشود به یک موقعیت اخلاقی. یعنی باید مدام به این فکر کنی که آیا این کار را بکنم یا نه. در واقع محیطها و شبکههایی که در آن قرار داری، دیگر روالهای معمولشان را از دست دادهاند. پیش از این، قواعد نوشته یا نانوشتهای بسیاری از مسائل را پیش از طرح شدن حل میکردند و در نتیجه این همه انتخاب و مسئولیت و داوری اخلاقی در میان نبود. خلاصه اینکه این وضعیت، اخلاقی زیستی را از چندین و چند جهت سختتر کرده است و یکی از مهمترین جهاتش هم همین است که موقعیتهای معمول را تبدیل به موقعیتهای اخلاقی و به تعبیر دقیقتر موقعیتهای پیچیدهٔ اخلاقی کرده است.
این روزها درگیر یکی از همین موقعیتهای اخلاقی بسیار پیچیدهام که اگر شرایط چنین نبود، هیچ وقت دچارش نمیشدم. درونم ملغمه ایست از داوریهای منطقی و اخلاقی و عذاب وجدان و دلسوزی و نگرانی و خشونت و یک عالمه احساس دیگر. مدام با خودم میگویم: در این شرایط چقدر راحت میتوان مرتکب خطای اخلاقی شد و برایش خودآگاه یا ناخودآگاه دلیل تراشی کرد. بعد همین خطاها را ادامه داد و به بیاخلاقی عادت کرد.