ما را به عمر کوتاه ...
دوستی میگفت اینکه هنوز سر و کارت با دین است به خاطر تربیت توست. نتیجهٔ حرفش هم این بود که دیر یا زود اگر اثر تربیت در تو از بین برود، دین هم به همراهش از ذهن و روانت زدوده خواهد شد. و توصیهاش هم شاید این بود که: سعی کن تأثیرات تربیتات را پاک کنی، تا آزاده باشی و از قید دین و دینداری بیرون بیایی. حرفهایش برایم آشنا بود. بارها با این عبارات برخورد داشتهام. اعتقاد ضمنی پشت این حرفها این است: دوران دین (کودکی و وابستگی بشر) به سر آمده. آنکه دیندار است پایبند به عقل نیست و به تعبیری هنوز به بلوغ نرسیده است. بلوغ یعنی آگاهی به آزادی خود و تحقق آن. خلاصه اینکه سرنوشت جهان، تقدس زدایی و اگر کمی پی حرف را بگیریم و فلسفیتر بیندیشیم شکاکیت است.
با خودم فکر میکنم آیا همه چیز به همین سادگی است؟ وقتی که با دوستم حرف میزدم هم با خود همین فکر را میکردم. اما مسئله دقیقاً همین است: همه چیز به این سادگی نیست. ۶۰، ۷۰ سال عمر در جایگاه موجودی بینهایت کوچک (و نه عالم و ناظری الهی) اقتضائات پیچیدهای دارد.