آینده در گذشته ی ماضی
هیچ کس پایبند هیچ آیندهای نیست. تنها گذشته است که دست و پای آدمی را میبندد. آینده هم در بند گذشته است. تنهایی آدمی هم میراث گذشتهٔ اوست. رنجها، غمها و شادیها همه ارمغان گذشتهاند. گذشته اما یکسره جبری است. تمام شده است. جز رشتهای از خاظرات و تأثیرات چیزی از آن باقی نمانده است. چگونه باید با گذشته سر کرد؟ گذشته را چه باید کرد؟ گذشتهای که روز به روز بزرگتر میشود و سهم بیشتری از زندگی ما را میگیرد اما هیچ تغییری در آن نمیتوان داد. دم مرگ، همهٔ زندگی ما گذشته است. در آن لحظه، یکپارچه گذشتهایم. همهٔ هستیمان جز همان دم آخر، گذشته است. در آن لحظه موجودی ماضی هستیم.
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۱/۰۶/۱۸ ساعت 16:51
توسط محمود مقدسی
|