می گوید منظورت دقیقا چیست؟ می گویم منظوری ندارم. دقیق حرف زدن را هم بلد نیستم . ورور می کنم. چه کار داری؟

.....
می گوید: ورور نکن. می گویم : ورور نیست، دارم درباره ی یک مقاله ی فلسفی دقیق صحبت می کنم. مطلب از این قرار است که...
می گوید ببین، آدم ها خیلی از آنچه که فکر می کنیم کمتر می توانند حرف هم را بفهمند. آدم ها درهایشان خیلی به هم بسته است. مثلن همین ورور کردن و منظور دقیق را ببین. می گویم این حرف ها را قبلن فلاسفه زده اند. می گوید خب ، ورور کرده اند بنده های خدا. می گویم هوا سرد است ، بیا چای بخوریم و تلویزیون تماشا کنیم. منظورم را خوب فهمیده ، چای می ریزد و کنارم می نشیند. تلویزیون نگاه می کنیم. خب، اینجوری بهتر است.